یلدا

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    نه اون قسمت روونه کردنت تو اتاق عمل نه اشکهای داغ پشت در نه تحویل گرفتنت با اون همه گریه و جیغ هات تو ریکاوری هیچ کدوم اندازه ی گریه های تو بخش ات کمرمو خم نکرد . اینکه تو گوشِت میگفتم قول میدم دردت تموم میشه و هیچ کاری نمیتونستم برات بکنم . غول چراغ جادوت نبودم . تازه فهمیدم یه جاهایی تو زندگیت ، خورد میشم و کاری از دستم برنخواهد اومد و تو باید تنهای تنهای تنها مشکلاتت رو بدوش بکشی و من فقط میتونم کنارت وایستادم تا بهم تکیه کنی ... باید اونقدر بال و پرت قوی باشه که تنهایی از پسشون بر بیای ... یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 18:02

    کاش وجود داشتی واقعی، نه این همه به ایهام و استعاره ،کاش در جایی از دنیایم موجود بودی شفاف و بدون ابهام.اگر بودی انقدر صمیمی و نزدیک که میگویند، میشد پر کنم تمام لحظه های تنهایی ام را با تو . به جای منتظر بودن و بیخیال شدنهای مدام در مصاف با مخلوقاتت.اگر بودی آنچنان نزدیک و همنشین ، یار غار حالهای سنگینم میشدی، همپای قهوه خوردنم، حظ بردنم از عطر گلهای پاییزی ، دست در گردنم در تفرج روزهای دلنشین ابری.اگر داشتمت تنهاییِ ارزشمندم را خالصانه زیر پایت پهن میکردم ، خود خودم را از تو یکی قایم نمیکردم و بی محابا درونت سراریز میشدم و لاجرعه سَرَت میکشیدم.اگر بودی میتوانستم شبها عین پتو بپیچمت دور خودم و تنگ در آغوشت بخوابم و با بوسه بیدارم کنی . جهان با تو عجب امن میشد .اگر بودی، آخ اگر بودی چنان خالق و مخلوق عاشق و یگانه ای را به جهان مینمایاندیم که ... حیف تو نیستی ، بودی هم خودت را اینقدر با من قاطی نمیکردی...پ ن: وسوسه ات را دوستی در من کلنگ میزند ... یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 18:02

    دوستت دارم همیشه دوستت داشتمگو اینکه باهات بیشتر از هر کسی بد کرده امولی الان که سربرمیگردانم و به مسیری که رفته ای نگاه میکنمدلم میخواهد بغلت کنم ،ببوسمت و بگویم خیلی بد هم نشده.من تو را ، اندیشه ات را، تفاوتهایت را، دلگیری هایت رادوست دارم...الان که فیلم رقصیدنت با کیاشا را دیدم ، دانستم حتی اداهایت را دوست دارم.بگذار بگویند نارسیسیمم، اخر کسی به اندازه من تو را نمیشناسد .بابت تمام این چهل سال ، بوسه. یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 18:02

    صبح: سردرد تهوع آوری زمینگیرم کرده . درد و درد و درد . همچین درد سینوسی رو سالها بود تجربه نکرده بودم ‌‌. شیر از گاوهای هادی دوشیده شده رو میخورم و سبزی تند شاهی های سر زمین میخوره تو چشمم. هوای گرم و ماشین که دم کرده سردردمو کمتر کرده ‌‌‌‌‌ . دلم میخواد وسط رانندگی بخوابم. میرسم خونه و خوابم برده . زندگی همچنان جاریه .عصر : گری و کیا تو باغچه ی آبپاشی شده توی سکوت خاک بازی میکنن ،با چند تیکه میلگرد و کاردک و لیوان مشغولن . یکی خاک میریزه تو لیوان اون یکی میلگردو فرو میکنه توش. صدای تلق تولوق ظرف شستن آذی از تو خونه میاد کوروش یغمایی زده زیر آوازه که یک روزی باران میبارد ، میشوید رنگ غمها را ، این نیز بگذرد ... زندگی ساده و جاریه .شب : پسرا شامشونو خوردن اومدم تو حیاط. چه سکوتی . چند شبی هست بادهای وحشی شهریور نهال های لاغر باغچه رو رها کردن. باید کمی با خودم تنها باشم . کمی با خودم . تصویر پیچ جاده تو سرمه‌ . سالها پیش بابابزرگ این مسیر رو پیاده میرفته . سالها قبل مامان اینجای کوچه قدم برمیداشته‌ . بابابزرگ مرده و کسی نمیدونه من نوه ی مشتی علی اکبرم . بابابزرگ مرده ، مامان مشهده و زندگی همچنان جاریه ...پ ن: مصاحبه دکتر میرابوالقاسمی رو گوش میدادم به گفته فرانکل سه چیز به زندگی معنا میده : کار، عشق، رنج . و رنج یکی از ابزار رشده ، پس همینه که آدمهای رنج کشیده بزرگتر میشن. هنوز فروید همه جا همراهمه و تا صفحه ۳۲ بیشتر پیش نرفتم ...پ ن: سرچ میکنم #علیرضا_امتیاز . شیرازی هم بوده پس. یادم باشد گذارم افتاد شیراز بروم پیدایش کنم ماچش کنم . توی زندان هم کتابدار بوده است . آدم آگاه همیشه متفاوت و روادار است . بیش باد . یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 48 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 20:39

    یک - با دکتر صحبت میکنم میگم آرومم میگه خیلی خوبه یلدا ،تمرکز روی کار هنری نوروساینس رو تغییر میده و تعدیل میکنه . میگم خیلی فرق کردم تو این یک سال اخیر . میگه معلومه کارهات رو میبینم چقدر قشنگن ... چقدر این آدم خوبه و چقدر دغدغه دیگران رو داره . باید برم کرج دیدنش . دو- دیشب دستمو گرفته بودم به دیوار نازک امنیت گرشا . دیواری که داشت میریخت . با تمام وجودم میدونستم چه حالی داره . دیشب گرشا قد تمام چهارسال و نیمگیش قصه خورد و هی گریه کرد و گفت من احساس خوبی ندارم و من هی براش حرف زدم و حرف زدم خوابید و نصفه شب دوباره بیدار شد . باز با هم منطقی صحبت کردیم . فدات بشم که چقدر صبورانه و قوی داری پذیرش رو ادراک میکنی . الهی دورت بگردم با اون دل کوچولوت ‌‌. قاعده ی زندگی ما آدم بزرگا خودخواهانه تر از تحمل ظریف شما کوچولوهاست . میدونم برای هر دوتون سخته . خیلی سخت و به سهم خودم شرمنده تونم . زندگی معمولی ابتدایی ترین حق شماست . حقی که غیرمنصفانه ازتون سلب شد . یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 47 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 20:39